سناریو اسکیز
#درخواستی
#اسکیز
سناریو اسکیز
وقتی برادرمونن و ی دعوای خیلی بزرگ داشتیم و اونا به ما سیلی میزنن //پدر و مادرمون فوت کردن و ما با اونا تنها زندگی میکنیم//
چانگبین =
سر اینکه مربی بدنسازیت تو باشگاه به کمرت دست زده باهات دعوا میکنه ...و چون بحصو خیلی جدی گرفته بوده ...دعوا به جاهای بدی کشیده میشه...
ا/ت = هی ...هی اروم باش ...اون مربیه منه اصلا منظوری نداشت ..
چانگبین = چر ازش طرفداری میکنی ...هاااا //فریاد //
ا/ت = سرم درد گرفت بس ک....
میخواستی حرفتو تموم کنی ولی با احساس سوزشی گوشه صورتت نتونستی حرفتو کامل کنی ...
ا/ت = ممنونم داداشی...از تو یکی انتظار نداشتم...
وقتی این جمله رو گفتی تازه فهمید چیکار کرده و بلا فاصله بغلت کرد ...
هیونجین =
// اخه من هیونجینو نمیتونم به چشم برادر ببینم ..ولی برادر شما ها حصاب میشه پس مینویسمش//
سر اینکه با کسی قرار میزاشتی ولی به هیونجین نگفته بودی باهاش دعوات شد... خودتم میدونستی اشتباه کردی اما غرورت اجازه نمیداد کم بیاری... پس دعوا به اوج خودش رسیده بود...
ا/ت = بابا چرا انقدر جدی گرفتی... این اخلاقت اصلا تو مخم نمیره
هیونجین = مگه سر خود شدی... حداقل باید بهم میگفتی...
ا/ت = برا انتخاب آیندم باید از تو اجازه بگیرم؟! خودت اگه همین الان دوست دختر داشتی.. هیچ اتفاقی نمیوفتاد چرا... چون پسری..
هیونجین = بس کن ا/ت کم چرت و پرت بگو...
ا/ت = اصلا....
حرفت با احساس سوزشی گوشه سمت چپ صورتت نصفه موند... بدون اینکه حرفی بزنی کتت رو برداشتی و در خونه رو باز کردی که بری ولی قبل از اینکه اونجا رو ترک کنی صورتت رو برگردوندی و گفتی...
ا/ت = از تو دیگه انتظار نداشتم... مرسی...
و بعدش در رو پشت سرت بستی... بعد از نیم ساعت که هیونجین به خودش اومد فهمید چیکار کرده... بلند شد و تمام شب رو دنبالت گشت... آخرشم بالا پشت بوم خونه خودتو پیدات کرد( بالا پشت بوم جاییه که اگه من رو پیدا نکنید حتما اونجا پیدا میکنید 😅) به سمتت اومد و تورو به آغوش کشید و گفت...
هیونجین = با اینکه تقصیر تو بود ولی منم کار اشتباهی کردم معذرت میخوام...
ا/ت = منم متاسفم
#اسکیز
سناریو اسکیز
وقتی برادرمونن و ی دعوای خیلی بزرگ داشتیم و اونا به ما سیلی میزنن //پدر و مادرمون فوت کردن و ما با اونا تنها زندگی میکنیم//
چانگبین =
سر اینکه مربی بدنسازیت تو باشگاه به کمرت دست زده باهات دعوا میکنه ...و چون بحصو خیلی جدی گرفته بوده ...دعوا به جاهای بدی کشیده میشه...
ا/ت = هی ...هی اروم باش ...اون مربیه منه اصلا منظوری نداشت ..
چانگبین = چر ازش طرفداری میکنی ...هاااا //فریاد //
ا/ت = سرم درد گرفت بس ک....
میخواستی حرفتو تموم کنی ولی با احساس سوزشی گوشه صورتت نتونستی حرفتو کامل کنی ...
ا/ت = ممنونم داداشی...از تو یکی انتظار نداشتم...
وقتی این جمله رو گفتی تازه فهمید چیکار کرده و بلا فاصله بغلت کرد ...
هیونجین =
// اخه من هیونجینو نمیتونم به چشم برادر ببینم ..ولی برادر شما ها حصاب میشه پس مینویسمش//
سر اینکه با کسی قرار میزاشتی ولی به هیونجین نگفته بودی باهاش دعوات شد... خودتم میدونستی اشتباه کردی اما غرورت اجازه نمیداد کم بیاری... پس دعوا به اوج خودش رسیده بود...
ا/ت = بابا چرا انقدر جدی گرفتی... این اخلاقت اصلا تو مخم نمیره
هیونجین = مگه سر خود شدی... حداقل باید بهم میگفتی...
ا/ت = برا انتخاب آیندم باید از تو اجازه بگیرم؟! خودت اگه همین الان دوست دختر داشتی.. هیچ اتفاقی نمیوفتاد چرا... چون پسری..
هیونجین = بس کن ا/ت کم چرت و پرت بگو...
ا/ت = اصلا....
حرفت با احساس سوزشی گوشه سمت چپ صورتت نصفه موند... بدون اینکه حرفی بزنی کتت رو برداشتی و در خونه رو باز کردی که بری ولی قبل از اینکه اونجا رو ترک کنی صورتت رو برگردوندی و گفتی...
ا/ت = از تو دیگه انتظار نداشتم... مرسی...
و بعدش در رو پشت سرت بستی... بعد از نیم ساعت که هیونجین به خودش اومد فهمید چیکار کرده... بلند شد و تمام شب رو دنبالت گشت... آخرشم بالا پشت بوم خونه خودتو پیدات کرد( بالا پشت بوم جاییه که اگه من رو پیدا نکنید حتما اونجا پیدا میکنید 😅) به سمتت اومد و تورو به آغوش کشید و گفت...
هیونجین = با اینکه تقصیر تو بود ولی منم کار اشتباهی کردم معذرت میخوام...
ا/ت = منم متاسفم
- ۱۰.۹k
- ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط